نام و نسب حضرت محمد(ص):

پيامبر اعظم (ص)، آن يگانه گوهر درياي آفرينش، حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، كنيه ي مباركش ابوالقاسم و القاب گرامي اش مصطفي، رسول الله، احمد و خاتم النبييين است.

او از طايف قريش و از فرزندان ابراهيم است. در هفدهم ربيع الاول سال عام الفيل در شهر مكه به دنيا آمد. به دنيا نيامده، پدر را از دست داده بود و در شش سالگي نيز از نعمت وجود مادر محروم گشت و پس از آن عبدالمطلب جد ايشان و سپس ابوطالب، عموي پيامبر (ص) عهده دار سرپرستي او شدند.

 

از كودكي تا نوجواني:

در كودكي،حليمه، دايه ي او كه زني پاكدامن و عفيف بود، وي را در بيابان و در محيط خشك و خشن صحرا پرورش داد و از همان كودكي به چوپاني مي پرداخت. گاهي اوقات او نيز در سنين جواني مشغول بازرگاني و تجارت مي شد. به خاطر فقر و نبود والدين، خود مجبور به تأمين هزينه زندگي اش بود. در بيست و پنج سالگي با خديجه كه چهل داشت و بانويي پرهيزگار و با ايمان بود ازدواج كرد.

او با وجود رواج بت پرستي و غلبه ي كفر و شرك بر فضاي جامعه، هيچ گاه اعتنايي به بت و سجده بر بت ها نكرد. سراسر عربستان و شهر مكه مركز عيش و نوش اعيان و اشراف و جوانان بود، انواع لهو و لعب ها و شراب خواريها و رقاصي ها داير بود، اما پيامبر عزيز ما كه جواني نورس بود، كمترين توجهي به اين امور نداشت، و پاك و وارسته به دنبال خداي يگانه و اطاعت او بود. قبل از رسالت به محمد امين مشهور بود و مردم او را به صداقت و امانتداري و تيز هوشي مي شناختند. با همراهي جوانان غيرتمند آن زمان كه انگشت شمار بودند، براي مبارزه با سوء استفاده هاي جنسي و ظلم و ستم ها بستند و خلاصه اينكه توحيد و بندگي در سراسر وجودش موج مي زد.

 

چهره اي چون خورشيد:

پيامبر عزيز ما سيمايي درخشان و پر ابهّت و جذّاب داشت. در چشم هر بيننده بزرگ و موقّر مي نمود و در دلها عزيز و محبوب بود. صورتش چون ماه شب چهارده مي درخشيد. رنگ چهره اش سفيد مايل به سرخ بود. نه لاغر اندام و نه چاق. صورتش نوراني و ديدگانش گشاده، ابروانش سياه و بهم پيوسته و باريك بود و سري متناسب و قامتي متوسط داشت. از شانه اي پهن برخوردار بود. محاسنش پر پشت ولي شاربش بلند نبود. دندان هايش مرتّب و سفيد و جدا از هم و موهايش صاق و مرتّب و تمام اعضاء و جوارحش متعادل بود. وقتي تبسم مي كرد، دندانهايش چون دانه اي تگرگ نمايان مي شد. بوي عرق آن حضرت خوشبو تر از مُشك بود؛ و از هر راهي كه عبور مي كرد، مردم از بوي عطر او پي مي بردند كه از آنجا گذاشته است. آرام و شمرده و كامل سخن مي گفت و سخنانش جذّاب و دقيق بود. صدايش زيبا و همواره در تفكّر بود و به ضرورت، لب به سخن مي گشود. چون به سويي نگاه مي كرد، با تمام بدن متوجّه آن جا مي شد. به كسي خيره نمي شد و نگاهش افتاده بود. بسيار با حيا بود و خنده رو. و خلاصه او نيزهمچون خلقتش زيبا بود و همگان شيفته ي زيبايي هاي او بوده و هستند.

نماز :

نماز تجلّي عشق و ذكر و ياد خدا و نوعي تمرين حضور در محضر معبود است و زيباترين و با شكوهترين لحظه ها اوقات حضور در محراب بندگي براي مؤمن مي باشد و نماز است كه در اين غفلتكده ي دنيا هر از چند گاهي غُبار غفلت و آلودگي را از ديده ها مي شويد.

 

لحظه حضور پيامبر براي نماز:

پيامبر (ص) نيز به عنوان بنده خالص و كامل خداوند، نماز را فرصتي براي معاقه و راز و نياز با محبوب و معشوق خود مي دانستند و روشني چشم خود را در نماز مي ديدند: ( قُرَّهَ عَيني فيِ الصّلاه).     ( سنن النبي، ص 269).

پيامبر براي نماز لحضه شماري مي كردند و هر قدر وقت نماز نزديكتر مي شد، شوق ايشان نيز بيشتر مي شد. چون وقت نماز مي رسيد به بلال مي فرمودند: (اَرِحنا يا بلال) ما را خوشحال و راحت كن با اذانت اي بلال. اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمودند: حضرت هيچ كاري را بر نماز مقدم نمي داشتند و چون وقت نماز مي شد، گويا هيچ يك از اهل و عيال و قوم و خويش و دوستان را نمي شناسد.

 

پيامبر و كودكان:

فرزندان، ثمره ي وجود انسان و آينده سازان جامعه اند. توجه به تربيت و پرورش آنان، باعث شكوفايي استعدادها و رشد آنان شده و در عوض بي توجهي يا بي مهري، مانع رشد و تربيت صحيح مي شود. پيامبر اعظم (ص) با عنايت به اين نكته، توجه فراواني نسبت به كودكان داشتند و به آنان نه به عنوان كودك، بلكه به عنوان سازندگان آينده بشر مي نگريستند.

 

پيامبر و جوانان:

در هر جامعه اي جوانان، اصلي ترين ركن اجتماع اند و بالندگي و شادابي هر ملتي مرهون جوانان آن است و جوان به لحاظ ويژگي هاي دوران جواني، نوگرا، آرمان خواه، تنوع طلب و در عين حال تربيت پذير و آماده پذيرش آموزه هاي ديني است. اما بايد او را درست شناخت و متناسب با علايق و خصوصياتش با او برخورد كرد. پيامبر اسلام با درك صحيح از احساسات و تمايلات جوانان، آنان را باور مي كرد؛ آنان را معتقد و خود باور پرورش ميداد و هيچ جواني از برخورد و موضع گيري هاي او رنجيده نمي شد و آخر، همين برخورد شايسته و درك واقع بينانه ي او سبب شد تا صادق ترين و پايدارترين ياران او از جوانان باشند. حضرت به نيازهاي خاص آنان توجه داشتند. خود زمينه ازدواج جوانان را فراهم مي ساخت و حتي گاهي اوقات هزينه ازدواج آنان را خود متقبل مي شد و براي آنان به خواستگاري مي رفت. جوان گرايي و دوست داشتن جوانان و اعتماد به او را نه به عنوان يك شعار بلكه بعنوان يك اصل در عمل پياده مي كرد و به آن اعتقاد داشت.

 

آداب نشستن:

پيامبر عزيز اسلام جاي خاصي را براي نشستن در نظر نمي گرفت و سعي مي كردد در پايين مجلس يا نزديكترين مكان به درب ورودي بنشيند. معين كردن جاي خاص يا نشستن در بالاي مجلس را نشان خود پسندي مي دانست. ولي خود براي ديگران جا باز مي كرد و آنرا از حقوق برادر مسلمان مي دانست.

غالباً رو به قبله و صاف مي نشست و در نشستن تكيه نمي داد و چهر زانو نمي نشست. غالباً دو زانو به حالت تشهد يا اينكه پاها را بالا مي آورد و دست به ساق مي گرفت يا اينكه پايي را روي پاي ديگر مي انداخت. مي فرمود: هر كسي از مجلسي خارج شد و برگشت، به جايگاه اول خود برگردد.

 

آداب خوردن و آشاميدن:

رسول گرامي اسلام در ابتداي غذا نام خدا را بر زبان مي آورد و در بين هر لقمه و در پايان غذا خوردن، حمد و سپاس خدا را مي گفت. به بسم الله اول غذا سفارش مي كردند و مي فرمودند: اگر يك نفر بر سر سفره بسم الله بگويد، اجر آن به همه مي رسد. او هيچگاه زياده روي در غذا نمي كرد و هر گاه دست بر غذايي مي گذاشت، مي فرمود: به نام خدا، خدايا اين غذا را بر ما مبارك قرار ده. هيچ غذايي را بد نمي شمرد؛ اگر ميل داشت، تناول مي كرد و اگر به طعامي تمايل نداشت ترك مي كرد. حضرت تنها غذا نمي خورد و بهترين غذا را غذاي دسته جمعي مي دانست و دوست داشت دستهاي زيادي به طرف آن دراز شود. زياد ميهماني مي رفت و زياد ميهمان دعوت مي كرد. از همه زودتر شروع و از همه ديرتر تمام مي كرد تا ديگران بدون تعارف و خجالت غذا بخورند و گرسنه نمانند.

 

آداب لباس پوشيدن:

گرچه پيامبر هميشه لباس نو نمي پوشيد، اما هميشه لباسش تميز و مرتب بود. شايد لباسش وصله دار بود اما هميشه نظيف و زيبا بود. شايد لباسش وصله دار بود اما هميشه نظيف و زيبا بود. مي فرمود: من بنده هستم و مانند بندگان لباس مي پوشم. تأكيد فراواني بر پوشيدن لباس سفيد داشتند و خود نيز سفيد مي پوشيدند و از رنگ هاي سرخ وسياه كراهت داشتند.

چون لباس مي پوشيدند، از سمت راست به تن مي كرد و از سمت چپ از تن در مي آورد و براي روزهاي جمعه لباس مخصوص داشت. به لباس از جنس پنبه يا كتان علاقه داشتند و از لباس پشمي و مويي نهي مي كردند مگر در حال ضرورت.

تهیه کننده: علی شیبانی کلاس اول 2

منبع : اینترنت